دانلود فیلم مظفر-مظفر (پرویز صیاد)، که خود را شاعر و مخترع می داند، دل در گرو دختری به نام گلی (مری آپیک) دارد که خواستگارش مطهر (محمد گودرزی) کاباره دار است. مظفر به اتفاق مادر (مهری ودادیان) و دوستش محسن (نوذر آزادی) به خواستگاری گلی می رود؛ اما با مخالفت مادر گلی (پری اقبال پور) مواجه می شود. گلی برای «ستاره شدن» خود را به مطهر نزدیک می کند و خشم مظفر را برمی انگیزد. پرس و جوی پدر گلی روشن می کند که مطهر دارای زن و فرزند است، و می کوشد دخترش را از ازدواج با مطهر منع کند. او کاری از پیش نمی برد و ناچار مظفر را راهنمایی می کند که روز عروسی گلی را برباید. مظفر اشتباهی جورج، راننده مطهر، را می رباید و به واسطه او مطلع می شود که مطهر از همسرش (پروین دولتشاهی) هراس دارد. مظفر همسر مطهر را مطلع می کند و آنها در مراسم ازدواج حاضر می شود، و مطهر برای نجات خود از دست همسرش مظفر را به عنوان داماد معرفی می کند. (بیشتر…)

دانلود فیلم داش آکل -ماجرای قهرمانی ها و مردانگی و صداقت «داش آکل» را همه ی مردم شیراز می دانند. یک حاجی شیرازی که زمانی با او همسفر بوده و فضایل نیک داش آکل را می دانسته قبل از مرگش وصیت می کند که داش آکل به کارهای زندگی و املاک او رسیدگی کند. داش آکل در برخورد با خانواده ی حاجی دختر او را می بیند و به او دل می بندد، حال آنکه دختر سن کمی دارد. عشق دختر، داش آکل را به شراب خواری می کشاند. «کاکارستم»، که دشمن داش آکل است با آن که بارها در جدال تن به تن از او شکست خورده معهذا همه جا در غیابش رجزخوانی می کند. داش آکل ازدواج با دخترک را به علت سن زیاد خود، دور از مردانگی می داند و ترتیب ازدواج او را با یکی از خواستگارانش می دهد. شب عروسی دخترک، وقتی داش آکل از میخانه برمی گردد، با کاکارستم روبرو می شود و جدال آن ها در شب بعد به آنجا می کشد که کاکا در شرایطی که شکست خورده، قمه را از پشت در بدن داش آکل فرو می کند و داش آکل در همان حال گلوی کاکا را آنقدر می فشارد که خفه می شود و بعد خود نیز می میرد. (بیشتر…)

دانلود فیلم بن بست-دختر جوانی (مری آپیک) با مادرش (آپیک یوسفیان) در انتهای کوچه ی بن بستی زندگی می کند. روزی دختر از پشت پنجره متوجه ی مردی (پرویز بهادر) می شود که در ابتدای کوچه با چتر زیر باران ایستاده و به پنجره ی اتاق او چشم دوخته است. با تکرار این وضع دختر به حضور مرد عادت می کند و پس از آشنایی با مرد به او علاقمند می شود. روزی برادر دختر (بهمن زرین پور) که دائم در سفر است به خانه می آید و لحظه ای بعد مرد ناشناس هم وارد خانه می شود و می گوید که مأمور جلب برادر دختر است. (بیشتر…)